۳ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

ماهی کنار رود

گاهی شب‌ها که غصه خوردنم برای چیزهای مختلف تموم می‌شه و هنوز خوابم نمی‌بره، به مرگ اطرافیانم فکر می‌کنم. فکر کنم تا حالا برای هر کدوم چندین بار عزا گرفتم. نمی‌دونم واقعا انگار یک نفر که از رنج من لذّت می‌بره، فکرهام رو کنترل می‌کنه.

دارم یه کتاب حوزه روان‌درمانی می‌خونم که بخش اولش درباره‌ی اضطراب مرگه و تقریبا تنها چیزی که تو این n صفحه‌ی اول دست‌گیرم شده همینه که آدم‌ها اضطراب مرگ دارن. ممنون. به طور کل مخاطبش روان‌درمان‌گرها هستن و نه نیازمندهایی به روان‌درمانی‌ شاید مثل من. ولی حالا دوست دارم تمومش کنم تا بعد.

در برابر مرگ همه‌چیز خیلی بی‌معنی به نظر می‌رسه. این که یک نفر برای همیشه تموم شه برام وحشت‌آوره.

۰۰۱۰۱۸ ، ۰۱:۵۷
ص.

عنوان ندارد

می‌دونین، یه چیزی که در من تغییر کرده اعتماد به نفسم برای حرف زدن و دیده شدن در فضای مجازیه. قبلا خیلی راحت‌تر می‌نوشتم، نظرم رو می‌گفتم، چیزی تعریف می‌کردم، حسم رو می‌گفتم. الآن چی؟ الآن حتی تو این بلاگ که فقط خودمم و خودم و اون چند نفری که گاهی از این جا گذر می‌کنن هم آدم‌های مهربونین، نمی‌تونم راحت صحبت کنم. میام بنویسم و پشیمون می‌شم. هر جمله‌م رو هزاربار بالا پایین می‌کنم. فکر می‌کنم مطمئنی این جمله که نوشتی همون فکریه که تو سرته؟ مطمئنی چیزی که می‌خوای بگی اشتباه نیست؟ کانال‌های آدم‌ها رو می‌بینم و از این که جلوی چند هزار نفر راحت درباره‌ی مسئله‌ای نظر می‌دن تعجب می‌کنم. توییتر آدم‌ها رو می‌بینم و از این که زیر و بم زندگی‌شون رو توییت می‌کنن تعجب می‌کنم. از این که آدم‌ها از دیده شدن استرس نمی‌گیرن تعجب می‌کنم. از این که خودم یک روز از دیده شدن فرار نمی‌کردم تعجب می‌کنم.

سال به سال تحلیل می‌رم. :‌‌)) تنها چیزی که توش خوب موندم غر زدنه. 

پ.ن. البته که وقتی بعضی از نوشته‌های قدیمیم رو می‌بینم فکر می‌کنم کاشکی اون موقع هم ساکت و آروم یه گوشه می‌شستم ماستمو می‌خوردم.

۰۰۱۰۰۹ ، ۲۳:۲۵
ص.

"just out of tune"

زندگی با یه صدا تو سرت که سر هر اتفاقی هی بهت می‌گه کاشکی می‌شد یه چاقو بزنی تو شکمت یا چرا نمی‌تونی خودت رو از بالکن بندازی پایین؟ یا کاشکی اصلا هیچ وقت وجود نداشتی خیلی خسته‌کننده‌ست. 

Onassis - Aaron

۰۰۱۰۰۶ ، ۱۸:۳۹
ص.