می‌دونین، یه چیزی که در من تغییر کرده اعتماد به نفسم برای حرف زدن و دیده شدن در فضای مجازیه. قبلا خیلی راحت‌تر می‌نوشتم، نظرم رو می‌گفتم، چیزی تعریف می‌کردم، حسم رو می‌گفتم. الآن چی؟ الآن حتی تو این بلاگ که فقط خودمم و خودم و اون چند نفری که گاهی از این جا گذر می‌کنن هم آدم‌های مهربونین، نمی‌تونم راحت صحبت کنم. میام بنویسم و پشیمون می‌شم. هر جمله‌م رو هزاربار بالا پایین می‌کنم. فکر می‌کنم مطمئنی این جمله که نوشتی همون فکریه که تو سرته؟ مطمئنی چیزی که می‌خوای بگی اشتباه نیست؟ کانال‌های آدم‌ها رو می‌بینم و از این که جلوی چند هزار نفر راحت درباره‌ی مسئله‌ای نظر می‌دن تعجب می‌کنم. توییتر آدم‌ها رو می‌بینم و از این که زیر و بم زندگی‌شون رو توییت می‌کنن تعجب می‌کنم. از این که آدم‌ها از دیده شدن استرس نمی‌گیرن تعجب می‌کنم. از این که خودم یک روز از دیده شدن فرار نمی‌کردم تعجب می‌کنم.

سال به سال تحلیل می‌رم. :‌‌)) تنها چیزی که توش خوب موندم غر زدنه. 

پ.ن. البته که وقتی بعضی از نوشته‌های قدیمیم رو می‌بینم فکر می‌کنم کاشکی اون موقع هم ساکت و آروم یه گوشه می‌شستم ماستمو می‌خوردم.