۵ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

عنوان ندارد

تو اون شام مه‌تاب

کنارم نشستی

عجب شاخه گل‌وار

به پایم شکستی

قلم زد نگاهت

به نقش آفرینی

که صورت‌گری را

نبود این چنینی

پریزاد عشقو

مه آسا کشیدی

خدا را به شور

تماشا کشیدی

تو دونسته بودی

چه خوش‌باورم من

شکفتی و گفتی

از عشق پرپرم من

تا گفتم کی هستی

تو گفتی یه بی‌تاب

تا گفتم دلت کو

تو گفتی که دریاب

قسم خوردی بر ماه

که عاشق‌ترینی

تو یک جمع عاشق

تو صادق‌ترینی

همون لحظه ابری

رخ ماهو آشفت

به خود گفتم ای وای

مبادا دروغ گفت

گذشت روزگاری

از اون لحظه‌ی ناب

که معراج دل بود

به درگاه مهتاب

در اون درگه عشق

چه محتاج نشستم

تو هر شام مهتاب

به یادت شکستم

تو از این شکستن

خبر داری یا نه

هنوز شور عشقو

به سر داری یا نه

...

هنوزم تو شب‌هات

اگه ماهو داری

من اون ماهو دادم

به تو یادگاری...

۹۸۰۸۲۳ ، ۱۹:۵۱
ص.

عنوان ندارد

واقعا نمی‌دونم برای چی باید بجنگم(!) و برای چی نه... نمی‌دونم چی ارزشش رو داره...

حالا جنگ نگم بهتره شاید... تلاش. بعد این جوریه که نگاه می‌کنی واسه یه چیزایی باید تلاش کنی که آلردی یه عالمه آدم دارنش بدون هیچ تلاشی. نمی‌دونم... ناعادلانه؟... حالا خیلی کاری ندارم به عادلانه بودن یا نبودنش ولی ناامید می‌کنه آدم رو... و خب این جوریه که مثلا از دید اونا بیای نگاه کنی مشکلت رو بدیهی و مسخره‌ست و حس خوبی نمی‌ده این...

نمی‌دونم این تلاشه مرز داره یا نه؟ هر چیزی که بخوام رو درسته برم دنبالش یا از یه جایی به بعد دیگه زیاده‌رویه...

نمی‌دونم واقعا.

چندتا چیز هم با هم قاطی شد شاید. کاش قشنگ‌تر بلد بودم فکرام رو طبقه‌بندی کنم و حرفامو بگم. :‌(

پ.ن. آه بعد این جوریه که گاهی حتی نمی‌دونم دارم تلاشی می‌کنم یا نه... اصلا... واقعا قاطی‌پاتی شد...

۹۸۰۸۱۴ ، ۲۳:۴۵
ص.

عنوان ندارد

خوش به حال گربه‌ها؛ هر وقت دل‌شون بخواد تو خیابون راه می‌رن و هیچ وقت خفت نمی‌شن.

انعطاف‌شون هم خوبه.

۹۸۰۸۱۰ ، ۲۱:۴۷
ص.

عنوان ندارد

Rows of houses, all bearing down on me
I can feel their blue hands touching me
All these things into position
All these things we'll one day swallow whole
And fade out again and fade out
This machine will, will not communicate
These thoughts and the strain I am under
Be a world child, form a circle
Before we all go under
And fade out again and fade out again
Cracked eggs, dead birds
Scream as they fight for life
I can feel death, can see its beady eyes
All these things into position
All these things we'll one day swallow whole
Fade out again
Fade out again
Immerse your soul in love
Immerse your soul in love
پ.ن. چقد خوبه آخه.
۹۸۰۸۱۰ ، ۱۶:۱۷
ص.

عنوان ندارد

I'm lying on the moon

My dear, I'll be there soon

It's a quiet and starry place

Time's we're swallowed up

In space we're here a million miles away

اگه به جای نگاه کردن به کل، به جزء نگاه کنیم راحت‌تره مگه نه؟ حالا فعلا بگذریم از این که هر چیز راحت‌تری بهتر نیست. این آهنگه رو روی ریپیت گذاشتم تا نوشتن این پست رو تموم کنم. خیلی عجیبه. این که در عین کند گذشتن زود می‌گذره. این که در عین ساده بودن پیچیده‌ست. این که هم درسته هم غلط. این که هم خوش‌حالم هم ناراحت. و و و. تناقض رو دوست داشتم همیشه. این که کمی آزاردهنده‌ست رو نمی‌تونم انکار کنم اما قشنگه. یا شاید، قشنگه ولی آزاردهنده‌ست. حالا مهم که نیست.

ولی هر چند وقت یه بار هم از خودم می‌پرسم چی شد که این قد فلجی در روابط انسانی؟ یه وقت‌هایی به عنوان جواب می‌شینم غصه می‌خورم؛ گاهی هم می‌گم خب تو یسری ویژگی‌ها داری که بقیه ندارن. باید یه چیزی نداشته باشی که عادلانه بشه دیگه. اینم روش خوبی برای گول زدنه برای وقت‌هایی که حوصله‌ی غصه خوردن نداری. البته یه موقع‌هایی باگ می‌خوره ولی حالا.

خلاصه.

There's things I wish I knew...


پ.ن. هورا بالاخره می‌تونم بزنم آهنگ بعدی.

۹۸۰۸۰۷ ، ۲۰:۱۱
ص.