واقعا نمی‌دونم برای چی باید بجنگم(!) و برای چی نه... نمی‌دونم چی ارزشش رو داره...

حالا جنگ نگم بهتره شاید... تلاش. بعد این جوریه که نگاه می‌کنی واسه یه چیزایی باید تلاش کنی که آلردی یه عالمه آدم دارنش بدون هیچ تلاشی. نمی‌دونم... ناعادلانه؟... حالا خیلی کاری ندارم به عادلانه بودن یا نبودنش ولی ناامید می‌کنه آدم رو... و خب این جوریه که مثلا از دید اونا بیای نگاه کنی مشکلت رو بدیهی و مسخره‌ست و حس خوبی نمی‌ده این...

نمی‌دونم این تلاشه مرز داره یا نه؟ هر چیزی که بخوام رو درسته برم دنبالش یا از یه جایی به بعد دیگه زیاده‌رویه...

نمی‌دونم واقعا.

چندتا چیز هم با هم قاطی شد شاید. کاش قشنگ‌تر بلد بودم فکرام رو طبقه‌بندی کنم و حرفامو بگم. :‌(

پ.ن. آه بعد این جوریه که گاهی حتی نمی‌دونم دارم تلاشی می‌کنم یا نه... اصلا... واقعا قاطی‌پاتی شد...