I'm lying on the moon

My dear, I'll be there soon

It's a quiet and starry place

Time's we're swallowed up

In space we're here a million miles away

اگه به جای نگاه کردن به کل، به جزء نگاه کنیم راحت‌تره مگه نه؟ حالا فعلا بگذریم از این که هر چیز راحت‌تری بهتر نیست. این آهنگه رو روی ریپیت گذاشتم تا نوشتن این پست رو تموم کنم. خیلی عجیبه. این که در عین کند گذشتن زود می‌گذره. این که در عین ساده بودن پیچیده‌ست. این که هم درسته هم غلط. این که هم خوش‌حالم هم ناراحت. و و و. تناقض رو دوست داشتم همیشه. این که کمی آزاردهنده‌ست رو نمی‌تونم انکار کنم اما قشنگه. یا شاید، قشنگه ولی آزاردهنده‌ست. حالا مهم که نیست.

ولی هر چند وقت یه بار هم از خودم می‌پرسم چی شد که این قد فلجی در روابط انسانی؟ یه وقت‌هایی به عنوان جواب می‌شینم غصه می‌خورم؛ گاهی هم می‌گم خب تو یسری ویژگی‌ها داری که بقیه ندارن. باید یه چیزی نداشته باشی که عادلانه بشه دیگه. اینم روش خوبی برای گول زدنه برای وقت‌هایی که حوصله‌ی غصه خوردن نداری. البته یه موقع‌هایی باگ می‌خوره ولی حالا.

خلاصه.

There's things I wish I knew...


پ.ن. هورا بالاخره می‌تونم بزنم آهنگ بعدی.