دقایقی پیش اومدم این‌جا بنویسم که تصمیم گرفتم وارد مود Carefreeم بشم و راحت زندگی‌م رو بکنم و الآن دقایقی بعد اومدم بگم که I suck at friendship و خب رهام کنید برم من. :‌)))

그게 뭐가 되었건 다 필요 없어, 너면 됐어

- شاید نباید هر آهنگی که در لحظه گوش می‌دم رو بنویسم این‌جا. :‌))

ولی حالا که دقایقی بعدتره و یکم آروم شدم؛ جدی تا این‌جا یه جوری زندگی کردم و اومدم و بقیه‌ش هم قرار نیست چیز خاصی بشه و نهایتا اینه که یه جا گند می‌زنم و بدبخت می‌شم و رها می‌شم و همه‌چی‌م رو از دست می‌دم ولی نهایتا یه جوری زندگی می‌کنم دیگه. یا حالا نمی‌کنم. واقعا مهم نیست. البته اگه یه گند خیلی بدی بزنم مثلا یکی رو بکشم خب شاید خیلی سخت شه اوضاع. ولی حالا امیدوار باشیم اون‌جوری نشه. اگه اتفاق بدی افتاد برای خودم بیفته صرفا. اومدم بگم عذاب‌وجدان رو نمی‌تونم تحمل کنم بعد دیدم اصلا برای این گفتم مهم نیست که اگه در زندگی بقیه هم چیزی رو خراب کردم غیر عمد ناراحت نباشم. بعد الآن به تناقض خوردم. باید بتونم عذاب‌وجدان رو تحمل کنم. در واقع باید عذاب‌وجدان نداشته باشم. نمی‌شه که ولی. ای بابا. گیج شدم. چی به چی شد اصلا. :‌)) پوینت حرف‌م الآن چند قسمت شد که نمی‌دونم کدوم‌ش بود هدفم. حال ندارم فکر کنم. بی‌خیال.

پ.ن. این رو اول به پست قبلی اضافه کردم که پست ندم جدید، حالا که دادم این‌جا بذارم‌ش. برای ساعت ۱۸:۵۹ بود: دیشب اومدم یه پست بذارم با عنوان Mitsuha. منتشر نکردم. صرفا برای این‌که Mitsuha یادم بمونه این رو می‌نویسم. زیبا بود. TT و یه چیز جالب. امروز به ساعت نگاه کردم یه لحظه و دقیقااا ۱۸:۱۸:۱۸ بود. واو.

۲۳:۰۴نویس. با هر آدمی در جهان دارم یه جور حرف می‌زنم و دچار بحران هویت شدم. :‌))

۰۰:۳۱نویس. یه آهنگ زیبا درباره‌ی سئول خونده یکی و دل‌م می‌خواست تو سئول زندگی می‌کردم و بیش‌تر از آهنگه لذت می‌بردم: 

사랑과 미움이 같은 말이면, I love you Seoul
사랑과 미움이 같은 말이면, I hate you Seoul