حقیقتا انرژی‌ای که تو طول سال برای تابستون‌م نگه داشته بودم ته کشیده و الآن فقط می‌خورم و می‌خوابم و مثل زامبی‌ها تو خونه این‌ور اون‌ور می‌رم.

آهان، گاهی هم نقاشی می‌کشم.

و با خواهرم دعوا می‌کنم.

واقعا نمی‌دونم ناراحتم ازین وضعیت یا دارم ازش لذت می‌برم. :‌‌)) 

پ.ن. عنوان، آهنگی‌ه از Flora Cash و زیباست واقعا. چندین ماه پیش رو ریپیت بود همه‌ش. بهمن اینا. یه دوشنبه‌ای بود احتمالا و تعطیل بودیم و تنها بودم و نشسته‌بودم پایین تخت‌م و اون میز کوچیکه جلوم و داشتم مشق می‌نوشتم. دیف؟ یادم نیست. هوا ابری بود و تاریک بود. به م. گفتم این آهنگ رو خیلی دوست دارم و اون‌م گفت منم. همه‌ش ازین که موقع درس‌‌خوندن آهنگ گوش می‌دادم عذاب وجدان داشتم. یه وقت‌های هم می‌گفتم به جهنم و این‌طوری قانع می‌کردم خودم رو که با آهنگ درس‌خوندن قطعا بهتر از درس‌نخوندن عه. حاشیه رفتم.