همیشه مىلنگه یه جاى زندگیم، الهى من بمیرم براى زندگیم. :))
پ.ن: مىگفت من فلان سالمه و هنوز مسیر زندگیم رو پیدا نکردم و فکر نمىکنم اصلا وجود داشته باشه. - چطور تا حالا بهش فکر نکرده بودم؟ چطور دنبال چیزى مىگشتم که وجود نداره؟
پ.ن: دیروز رفتم حرم و تنهاى تنها واسه خودم چرخیدم و واقعا خوب بود. خیلى دوست داشتم تنها بچرخم اونجا. و زیرزمینش هم رفتم و جاییه که خیلى دوستش دارم و دفعه قبل بسته بود. تازه مشهد بودم ولى اون دفعه همهش در حال غرزدن بودم دربارهى شلوغى و تنهزدن مردم و هلدادن شون و سروصداى بچهها ولى این دفعه به نظرم خیلى همه چى خوب بود و حتى با یه بچهى کیوت دوست شدم. فردا سحرم دلم مىخواد برم. اگه بیدار شم.
پ.ن: دوست داشتم بدونم اگه پسر بودم زندگیم چه شکلى مىشد.