آه.
باید برم و پایین تکتک توییتهای احمقانهشون بنویسم خفه شو.
ولی فایده نداره. این جوری که خفه نمیشن. :(
هعی... هیچ کاری بلد نیستم. :(
آخه خدا... این چه رسمیه؟
حتّی نمیدونم از چی بیشتر ناراحتم. حتّی نمیدونم ناراحت باشم یا نه. کاش مطمئن بودم ازین که اونایی که باید براشون غصه خورد ماییم نه اونا. امّا الآن فقط امیدوارم. یعنی... نمیدونم. به خودم باشه، بارها دلم خواسته که بمیرم و بعد مرگم هیچی مطلق باشه. ولی میدونم که این خیلی مسخرهست. ناراحتکنندهست. پوچه.
آه. آخه این جوری که نمیشه. نمیشه این قد الکی باشه که. آه. چقد درد داره. چقد عزیزاشون دارن درد میکشن. آخه... آخه این خیلی نامردیه که...
آه...
کاش میتونستم این جا رو ذخیره کنم، هر وقت همهچی برام خستهکننده و تکراری شد یکم بیام نگاهش کنم حالم خوب شه.
کاش...
کاش میخوابیدم
تو رو خواب میدیدم.