در دو روز اخیر سعی کردم به دو نفر که در وضعیت مشابهی شبیه وضعیت خودم در سال‌های پیش بودن روحیه بدم؛ یکی‌شون که کلا هیچ جوابی نداد و ایگنورم کرد -مرسی واقعا :|- و اون ‌یکی حداقل جواب داد ولی خب احساس می‌کنم هیچ تاثیر خاصی روش نگذاشتم و خب ناراحت‌کننده‌ست. کاملا می‌دونم چه حسی داره و می‌دونم این حس چه بلایی سرش می‌آره اگه جلوش رو نگیره ولی نمی‌دونم چه‌جوری می‌شه جلوش رو گرفت.

خود الآن‌م هم. می‌دونم تفکرات این مدت‌م چه‌قدر نابودکننده‌ن ولی نمی‌تونم متوقف‌شون کنم. می‌تونم ایگنورشون کنم صرفا؛ نه هر وقت که بخوام حتی. و دوباره از یه جایی پیداشون می‌شه چند وقت بعد.

کاملا بی‌ربط: فکر کنم باید کم‌کم مطمئن شم از این که خوردن بزرگ‌ترین تفریح زندگی‌مه. :‌)‌)